زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیه السلام
ای بـادۀ وصال تو اَحـلی مِنَ العسَل بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل حیرت گرفته،چشمِ دلیـران کوفه را هَل مِن مبارزَم شده همچون یلِ جمَل صفـیـن پیـشِ چـشم من آمد دقـایـقی تا نهـروان زدم به همه کوفـیان بَدل لشگر که امتـدادِ اَنابن الحـسن شنـید جا خورد از صَلابتِ این جنگ و این جدَل بـس افـتـخـار در رهِ تـو آفــریــده ام دیدند اهلبیتِ تو را شاد از این عمل با هم سپـاه کوفه همه هم قـسم شدند تا هُـرمِ بُغـضِ خود بنـشـانـند لااَقـل یک کوچه باز شد،پس از آن در محاصره این سینه ام شکست و به زهرا شده مثَل شد شَرحه شَرحه، پیکر رعنای قاسمت لبریز شد ز کُـنج لبم شهدِ این عسل یکـدَم اگر که دیـر بیـایی، سرم روَد خواهم بخوانم از غمِ تو آخرین غزل چشمِ حسن به سوی حسین است،تا روَد رأسِ تو روی نیزه و زینب به روی تَل پیر و جوان ز نیَتِ من فیض میبرند باقـیست این مبارزه در خاطـرِ مِلل |